«طبقه» از دید پاتریک جویس
در کتابهای نگاه مردم (در سال 1991)، Vision of the People (1991)، و موضوعهای مردمی (در سال 1994)، (1994) Democratic Subjects، جویس هر دو نظریهی تامپسون را در مورد این که
نویسندگان: راجر اسپالدینگ
کریستوفر پارکر
مترجم: محمد تقی ایمان پور
در کتابهای نگاه مردم (در سال 1991)، (1) Vision of the People (1991)، و موضوعهای مردمی (در سال 1994)، (2) (1994) Democratic Subjects، جویس (3) هر دو نظریهی تامپسون را در مورد این که طبقهی کارگر تا سال 1830 شکل گرفت، یا بهتر بگویم، به خودش شکل داد، و حوزهای را که بر اساس آن افراد خودشان را به وسیلهی طبقه تعریف میکنند، زیر سؤال برد، اندیشههای او پیچیده هستند، اما آن اندیشهها در مقدمهی کتابش، تحت عنوان طبقه (Class) (1995م) برای مجموعهی «خوانندگان آکسفورد»، شاید دست یافتنیتر باشد. در آنجا او میپذیرد یکی از دلایلی که چرا «طبقه» به عنوان یک مفهوم سازمانی قدرتش کاهش یافته، این بوده که از دههی 1990 میلادی، دیگر به آن پرداخته نشده است:
در سالهای اخیر مفهوم طبقه به طور فزاینده و به عنوان وسیلهای که هم زمان حاضر و هم گذشته را توضیح میدهد، مورد بررسی دقیق قرار گرفته است. دلایل آن نیز ناشی از تحولات عمیق اقتصادی، سیاسی و روشنفکری زمان ماست. طبقه توسط برخی به عنوان واقعیت توصیف نابرابری در زمان ما دیده شده است. این نظریه در بین مورخان تأثیر زیادی به جا نهاده است: اگر طبقه نتواند تفسیر درستی از زمان حاضر ارائه کند، شاید نتواند گزارش کافیی نیز از زمان گذشته به ما عرضه نماید. (4) تأثیرات پسامدرنیسم را اغلب از طریق عنوانها و موضوعهای انتخاب شدهی نویسندگان تشخیص داد. برای مثال، جویس عنوان کتاب نگاه مردم را با همان دقتی انتخاب کرده که عنوان کتاب موضوعهای مردمی را برگزیده است. از بین رفتن صنایع سنگین قدیم، ظهور حمل و نقل جدید، تأثیرپذیری جریان روشنفکری از فروپاشی اتحاد شوروی، موفقیت حکومتهای جناح راست در دههی 1980 میلادی و ظهور پساساختارگرایی و پسامدرنگرایی، چنین به نظر میرسید که همه دنیای جدیدی را خلق کردهاند که طبقه در آن دیگر یک امر واقعی یا دست کم غالب به نظر نمیآمد. مفهومهای جدید فرد و فمینیسم همچنین کمک کرده است که نه تنها در دنیای معاصر به طبقه با تردید نگریسته شود، بلکه ابزاری برای تحلیل تاریخی تلقی گردد. (5) همان گونه که جویس بعدها مطرح مینمود: «از زمانی که اندیشهی «آگاهی طبقاتی» به عنوان هویتی واحد و منسجم مورد پرسش قرار گرفت، به تبع آن موضوع هویتهای چند گانه و روابط بین آنها آشکار شد (در کنار طبقه، از افراد، جنسیت و نظایر آن نیز سخن به میان میآید». (6) زمانی بود که در ضمن آن، هنگامی که مورخان تعریف تامپسون از طبقه را به چالش کشاندند، اگر چه تعریف مذکور از طریق سنت تاریخ نگاری و سیاسی زمان به شکل کاملاً متفاوتی با تفسیر اقتصادی مارکسیسم ارائه میشد، آنان از پیروزی فرضی شواهد تجربی که به طور موفقیت آمیزی تفسیر نظریه- محور را به چالش میکشانید، لذت میبردند. اما جویس این گونه نبود. او از تفسیرهای اولیهی طبقه چشم پوشی نکرد.
او ادعا نکرد که حقایق بر نظریه پیروز شده است. او پذیرفت که چشم اندازهای جدید چگونگی نگاه ما به مسائل را تغییر میدهند. جویس در کتاب موضوعهای دموکراتیک آن را برای ما توضیح میدهد. چشم اندازهای جدید اجازه داده است که «شکلهای دیگری از فرد و هویت جمعی» ظهور کند و با تمرکز بر طبقه، ابهامات دراز مدتی شکل بگیرد. و چنین به نظر میرسد که طبقه خودش، مانند دیگر موارد مجموعه موضوعات «اجتماعی»، یک امر ذهنی باشد؛ نه این که در دنیای «واقعی» چیزی ورای آن شکل به حساب آید. این موضوع برای پسامدرنیستها میتوانست تقریباً به عنوان یک مفهوم تأکیدی شمرده شود. دست کم، هنگامی که آنها درصدد برمیآیند نگارش تاریخ را به عنوان مخالف و برای انکار آن در اختیار بگیرند، جویس بررسی مسائل اجتماعی یا مجموعههای جمعی را به عهده میگیرد که از نظر او، در آن زمان نسبت به طبقه از اهمیت بیشتری برخوردار بودند و با اصطلاحاتی مانند «مردم»، «بشریت» یا «نوع بشر» ارائه میشدند؛ و او اصطلاح «دموکراتیک» را در فهرست ویژگیهای بشری گنجانید، تا از طریق آن شناخته شوند. این عمل تنها با قبول تبعیت از «تصوری» بودن این موضوعها انجام پذیر بود. (7) لازم به تأکید است که اینها جوامع تصوری به آن مفهومی هستند که در ذهن افراد وجود دارند؛ نه تصویری که توسط مورخان ابداع شده باشد. آنها نسبت به هدفهای فرضی واقعیتردیده شدهاند؛ درواقع، اطلاعات را براساس بهرهوری اقتصادی و واقعیتها ساماندهی کردهاند. میتوان این بحث را مطرح کرد که مسیر آغاز شدهی مذکور هنگامی کامل شد که تامپسون جبرگرایی اقتصادی را رد کرد و تعریف «فرهنگیِ» طبقه را برگزید؛ در حالی که جویس به این موضوع میپردازد که باید تفاوت مهمی وجود داشته باشد بین این که بحث «فرهنگ» در انتها مطرح شود، و این که تأکید کنیم که «تجربه» و «روابط سازنده» خودشان به تنهایی و فقط از طریق «تصورات» فهمیده میشوند. (8)
میتوان تأثیرات پسامدرنیسم را اغلب از طریق عنوانها و موضوعهای انتخاب شدهی نویسندگان تشخیص داد. برای مثال، جویس عنوان کتاب نگاه مردم را با همان دقتی انتخاب کرده که عنوان کتاب موضوعهای مردمی را برگزیده است. «نگاه» هم شامل چگونه دیدن انسان و توسط انسان است، و هم اشارههای ضمنی به تصورات، رؤیاها، پیشگویی، امید و آرزوهای انسان دارد. (9) اما بالاتر از همه، آنها «تصور» میشوند و در آن پیدا کردن راهی برای عقب نشینی از اطمینان به ماتریالیسم در عناوین پسا مدرنیسم کار سادهای است. نگاه مردم شاید موضوعی انتقالی باشد که در آن جویس این احتمال را مطرح میکند که طبقه به عنوان شاه کلید و موضوع غالب در بیان، فقط ممکن است به تأخیر افتاده باشد. جدای از این که طبقهی کارگر در سال 1830 میلادی به صورت خودساخته ایجاد شد، او مطرح میکند که حتی در دورهی خود او، یعنی سالهای 1848-1914 میلادی، هنوز از آن گزارش کاملی مطرح نشده بود. مفهومی از طبقه، شاید پس از سال 1914 میلادی آشکارتر شد. (10) این نوعی نتیجهگیری است که میتوانست مورد آزمایش قرار بگیرد؛ اگرچه باید این را در نظر داشت که چنین پدیدهی اجتماعی پیچیدهای هرگز نمیتواند معیاری عینی و موضوعی مورد توافق همگانی داشته باشد.
اما در نتیجهگیری تامپسون که معتقد بود طبقهی کارگر به شکل خودساختهی آن در سال 1830 میلادی شکل گرفت، و نظر جویس که عقیده داشت مفهومی از طبقه که قدرتش را با دیدگاههای دیگری مشترک بود و آن فقط پس از سال 1914 شکل گرفت، نمیتواند به طور واقعی با هم تطبیق داده شود. اما دست کم میتواند در نظریهی تحقیق بحث را فیصله دهد. «حقایق» قادر است نشان دهد که هم نظریههای برگرفته از مکتب مارکسیستی تامپسون، اگر تغییر ماهیت دهد؛ و هم اندیشههای پسا مدرنیستی جویس، هر دو با شواهد سازگار نیستند. البته نقد اولیهی پسا مدرنیستی از مفهوم طبقه اهمیتی ورای آن دارد؛ در واقع، آنها مسائل را به گونهای متفاوت میبینند و داشتن نگاهی ساده انگارانه از تمایز بین «حقیقت» و «نظریه» کافی نخواهد بود. اگر بخواهیم نتیجهگیریهای مطرح شدهی مورخان را جدی بگیریم، خواه در الگوی ای. پی. تامپسون آن، یا در الگوی پاتریک جویس، باید آنچه را که آکشات (Oakeshott) دربارهی حقایق میگوید، بررسی کنیم. بنابر نظر آکشات، مورخان حتی اگر از «پیشداوری و تعصب محض نیز رها شوند»، باز هم کارشان را با بعضی مفروضات و فرضیات آغاز میکنند و با حقایق پایان میدهند: «تاریخ مانند اشکال دیگر از اندیشه با حقایق پایان مییابد، اما با آن شروع نمیشود». (11) این امر به طور یقین آنچه را که ما سطح بالاتری از حقایق مینامیم نیز شامل میشود؛ یعنی نظریههایی که مورخان به آنها رسیدهاند، باید مورد قبول واقع شود.
اسپالدینگ، راجر؛ پارکر، کریستوفر؛ (1392)، مقدمهای بر تاریخنگاری، ترجمه محمد تقی ایمان پور، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.
کریستوفر پارکر
مترجم: محمد تقی ایمان پور
در کتابهای نگاه مردم (در سال 1991)، (1) Vision of the People (1991)، و موضوعهای مردمی (در سال 1994)، (2) (1994) Democratic Subjects، جویس (3) هر دو نظریهی تامپسون را در مورد این که طبقهی کارگر تا سال 1830 شکل گرفت، یا بهتر بگویم، به خودش شکل داد، و حوزهای را که بر اساس آن افراد خودشان را به وسیلهی طبقه تعریف میکنند، زیر سؤال برد، اندیشههای او پیچیده هستند، اما آن اندیشهها در مقدمهی کتابش، تحت عنوان طبقه (Class) (1995م) برای مجموعهی «خوانندگان آکسفورد»، شاید دست یافتنیتر باشد. در آنجا او میپذیرد یکی از دلایلی که چرا «طبقه» به عنوان یک مفهوم سازمانی قدرتش کاهش یافته، این بوده که از دههی 1990 میلادی، دیگر به آن پرداخته نشده است:
در سالهای اخیر مفهوم طبقه به طور فزاینده و به عنوان وسیلهای که هم زمان حاضر و هم گذشته را توضیح میدهد، مورد بررسی دقیق قرار گرفته است. دلایل آن نیز ناشی از تحولات عمیق اقتصادی، سیاسی و روشنفکری زمان ماست. طبقه توسط برخی به عنوان واقعیت توصیف نابرابری در زمان ما دیده شده است. این نظریه در بین مورخان تأثیر زیادی به جا نهاده است: اگر طبقه نتواند تفسیر درستی از زمان حاضر ارائه کند، شاید نتواند گزارش کافیی نیز از زمان گذشته به ما عرضه نماید. (4) تأثیرات پسامدرنیسم را اغلب از طریق عنوانها و موضوعهای انتخاب شدهی نویسندگان تشخیص داد. برای مثال، جویس عنوان کتاب نگاه مردم را با همان دقتی انتخاب کرده که عنوان کتاب موضوعهای مردمی را برگزیده است. از بین رفتن صنایع سنگین قدیم، ظهور حمل و نقل جدید، تأثیرپذیری جریان روشنفکری از فروپاشی اتحاد شوروی، موفقیت حکومتهای جناح راست در دههی 1980 میلادی و ظهور پساساختارگرایی و پسامدرنگرایی، چنین به نظر میرسید که همه دنیای جدیدی را خلق کردهاند که طبقه در آن دیگر یک امر واقعی یا دست کم غالب به نظر نمیآمد. مفهومهای جدید فرد و فمینیسم همچنین کمک کرده است که نه تنها در دنیای معاصر به طبقه با تردید نگریسته شود، بلکه ابزاری برای تحلیل تاریخی تلقی گردد. (5) همان گونه که جویس بعدها مطرح مینمود: «از زمانی که اندیشهی «آگاهی طبقاتی» به عنوان هویتی واحد و منسجم مورد پرسش قرار گرفت، به تبع آن موضوع هویتهای چند گانه و روابط بین آنها آشکار شد (در کنار طبقه، از افراد، جنسیت و نظایر آن نیز سخن به میان میآید». (6) زمانی بود که در ضمن آن، هنگامی که مورخان تعریف تامپسون از طبقه را به چالش کشاندند، اگر چه تعریف مذکور از طریق سنت تاریخ نگاری و سیاسی زمان به شکل کاملاً متفاوتی با تفسیر اقتصادی مارکسیسم ارائه میشد، آنان از پیروزی فرضی شواهد تجربی که به طور موفقیت آمیزی تفسیر نظریه- محور را به چالش میکشانید، لذت میبردند. اما جویس این گونه نبود. او از تفسیرهای اولیهی طبقه چشم پوشی نکرد.
او ادعا نکرد که حقایق بر نظریه پیروز شده است. او پذیرفت که چشم اندازهای جدید چگونگی نگاه ما به مسائل را تغییر میدهند. جویس در کتاب موضوعهای دموکراتیک آن را برای ما توضیح میدهد. چشم اندازهای جدید اجازه داده است که «شکلهای دیگری از فرد و هویت جمعی» ظهور کند و با تمرکز بر طبقه، ابهامات دراز مدتی شکل بگیرد. و چنین به نظر میرسد که طبقه خودش، مانند دیگر موارد مجموعه موضوعات «اجتماعی»، یک امر ذهنی باشد؛ نه این که در دنیای «واقعی» چیزی ورای آن شکل به حساب آید. این موضوع برای پسامدرنیستها میتوانست تقریباً به عنوان یک مفهوم تأکیدی شمرده شود. دست کم، هنگامی که آنها درصدد برمیآیند نگارش تاریخ را به عنوان مخالف و برای انکار آن در اختیار بگیرند، جویس بررسی مسائل اجتماعی یا مجموعههای جمعی را به عهده میگیرد که از نظر او، در آن زمان نسبت به طبقه از اهمیت بیشتری برخوردار بودند و با اصطلاحاتی مانند «مردم»، «بشریت» یا «نوع بشر» ارائه میشدند؛ و او اصطلاح «دموکراتیک» را در فهرست ویژگیهای بشری گنجانید، تا از طریق آن شناخته شوند. این عمل تنها با قبول تبعیت از «تصوری» بودن این موضوعها انجام پذیر بود. (7) لازم به تأکید است که اینها جوامع تصوری به آن مفهومی هستند که در ذهن افراد وجود دارند؛ نه تصویری که توسط مورخان ابداع شده باشد. آنها نسبت به هدفهای فرضی واقعیتردیده شدهاند؛ درواقع، اطلاعات را براساس بهرهوری اقتصادی و واقعیتها ساماندهی کردهاند. میتوان این بحث را مطرح کرد که مسیر آغاز شدهی مذکور هنگامی کامل شد که تامپسون جبرگرایی اقتصادی را رد کرد و تعریف «فرهنگیِ» طبقه را برگزید؛ در حالی که جویس به این موضوع میپردازد که باید تفاوت مهمی وجود داشته باشد بین این که بحث «فرهنگ» در انتها مطرح شود، و این که تأکید کنیم که «تجربه» و «روابط سازنده» خودشان به تنهایی و فقط از طریق «تصورات» فهمیده میشوند. (8)
میتوان تأثیرات پسامدرنیسم را اغلب از طریق عنوانها و موضوعهای انتخاب شدهی نویسندگان تشخیص داد. برای مثال، جویس عنوان کتاب نگاه مردم را با همان دقتی انتخاب کرده که عنوان کتاب موضوعهای مردمی را برگزیده است. «نگاه» هم شامل چگونه دیدن انسان و توسط انسان است، و هم اشارههای ضمنی به تصورات، رؤیاها، پیشگویی، امید و آرزوهای انسان دارد. (9) اما بالاتر از همه، آنها «تصور» میشوند و در آن پیدا کردن راهی برای عقب نشینی از اطمینان به ماتریالیسم در عناوین پسا مدرنیسم کار سادهای است. نگاه مردم شاید موضوعی انتقالی باشد که در آن جویس این احتمال را مطرح میکند که طبقه به عنوان شاه کلید و موضوع غالب در بیان، فقط ممکن است به تأخیر افتاده باشد. جدای از این که طبقهی کارگر در سال 1830 میلادی به صورت خودساخته ایجاد شد، او مطرح میکند که حتی در دورهی خود او، یعنی سالهای 1848-1914 میلادی، هنوز از آن گزارش کاملی مطرح نشده بود. مفهومی از طبقه، شاید پس از سال 1914 میلادی آشکارتر شد. (10) این نوعی نتیجهگیری است که میتوانست مورد آزمایش قرار بگیرد؛ اگرچه باید این را در نظر داشت که چنین پدیدهی اجتماعی پیچیدهای هرگز نمیتواند معیاری عینی و موضوعی مورد توافق همگانی داشته باشد.
اما در نتیجهگیری تامپسون که معتقد بود طبقهی کارگر به شکل خودساختهی آن در سال 1830 میلادی شکل گرفت، و نظر جویس که عقیده داشت مفهومی از طبقه که قدرتش را با دیدگاههای دیگری مشترک بود و آن فقط پس از سال 1914 شکل گرفت، نمیتواند به طور واقعی با هم تطبیق داده شود. اما دست کم میتواند در نظریهی تحقیق بحث را فیصله دهد. «حقایق» قادر است نشان دهد که هم نظریههای برگرفته از مکتب مارکسیستی تامپسون، اگر تغییر ماهیت دهد؛ و هم اندیشههای پسا مدرنیستی جویس، هر دو با شواهد سازگار نیستند. البته نقد اولیهی پسا مدرنیستی از مفهوم طبقه اهمیتی ورای آن دارد؛ در واقع، آنها مسائل را به گونهای متفاوت میبینند و داشتن نگاهی ساده انگارانه از تمایز بین «حقیقت» و «نظریه» کافی نخواهد بود. اگر بخواهیم نتیجهگیریهای مطرح شدهی مورخان را جدی بگیریم، خواه در الگوی ای. پی. تامپسون آن، یا در الگوی پاتریک جویس، باید آنچه را که آکشات (Oakeshott) دربارهی حقایق میگوید، بررسی کنیم. بنابر نظر آکشات، مورخان حتی اگر از «پیشداوری و تعصب محض نیز رها شوند»، باز هم کارشان را با بعضی مفروضات و فرضیات آغاز میکنند و با حقایق پایان میدهند: «تاریخ مانند اشکال دیگر از اندیشه با حقایق پایان مییابد، اما با آن شروع نمیشود». (11) این امر به طور یقین آنچه را که ما سطح بالاتری از حقایق مینامیم نیز شامل میشود؛ یعنی نظریههایی که مورخان به آنها رسیدهاند، باید مورد قبول واقع شود.
نمایش پی نوشت ها:
1- P. Joyce (1991), Vision of People. Industrial England and Question of Class 1848-1914, Cambridge University Press.
2- P. Joyce (1994), Democratic Subjects. The Self and the social in Nineteenth-century ngland, Cambridge University Press.
3- Patrick Joyce
4- P. Joyce (ed) (1995), Class, Oxford University Press, p. 3.
5- Ibid., Class, pp. 3-9.
6- Ibid, p. 4.
7- Joyce (1994), Democratic Subjects, p.1.
8- Ibid., p. 4.
9- Ibid., p.4.
10- Ibid., p. 336.
11- C. Parker (2000), The English Idea of History from Coleridge to Collingwood, Ashgate, p. 139.
اسپالدینگ، راجر؛ پارکر، کریستوفر؛ (1392)، مقدمهای بر تاریخنگاری، ترجمه محمد تقی ایمان پور، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}